ملودرام های خانوادگی همواره به عنوان پرطرفدارترین ژانر در سریال سازی بین مخاطبان ایرانی طرفدار داشته و دارد. شاید از این روست که تکرار آنها نیز مخاطب استاندارد خود را حفظ می کند. به ویژه اینکه آن سریال از قصه ای سر راست و متاثر از واقعیت های روزمره زندگی برخوردار باشد. «روزهای بی قراری» را می توان در ذیل همین سریال ها قرار داد که این روزها در حال بازپخش از شبکه آی فیلم است.
«روزهای بی قراری» ساختار روایی خود را بر مبنای الگوی کلاسیک قرار داده و با ایجاد یک بحران در نقطه کانونی درام، فراز و فرودهای قصه اش را تنظیم و تدوین می کند. مهندسی جوان به نام فرهاد که در کارش هم موفق به نظر میرسد و در زندگی خانوادگی هم روزهای شیرینی را پیش روی دارد به یکباره در سانحه رانندگی با یک بحران بزرگ روبهرو میشود. فرهاد باید با بحران مربوط به رها و مرگ راننده شرکت خود روبهرو شود. البته در بازنمایی واکنش های روانی نسبت به بحران پیش آمده شاهد روایتی کلیشه ای و کمی اگزجره هستیم که با واکنش های پرخاشگرانه نوید پسر رها در برابر فرهاد در محیط بیمارستان یا حتی سانتی مانتال کردن موقعیتی که خودش ذاتا تراژیک است با اضافه کردن بیماری خود نوید و نیاز او به پیوند ریه که حالا با به کما رفتن رها و قرار گرفتن او در آستانه مرگ مغزی، سویه تراژیک قصه را خیلی پررنگ می کند. با این حال فیلمساز تلاش می کند تا قصه فرهاد و رها را به عنوان خط اصلی داستان حفظ کرده و علی رغم تزریق داستان های فرعی به قصه، خط اصلی درام از ریل خود خارج نشود.
در واقع داستانک های سریال با خط اصلی داستان، چفت و بست منطقی و معقولی پیدا کرده و به اصطلاح از گفتمان اصلی سوژه بیرون نزده است. در داستانهای فرعی با نوید و فریبا و سارا و برادرش منصور روبهرو می شویم که هر یک به شکلی با رها و همسرش ارتباط پیدا میکنند و در عین حفظ استقلال دراماتیک خود به موازات قصه اصلی در خدمت بسط و پیشبرد آن نیز کمک می کنند.
«روزهای بی قراری» همانطور که از نامش پیداست قصه ای ملتهب دارد. نوید برای ازدواج با دختر عمویش با مشکلات مالی زیادی دست و پنجه نرم میکند و به وضوح از بیکاری رنج میبرد در حالی که پشتوانهای به نام پدر را از دست داده است. در طرف دیگر هم سارایی قرار دارد که دوستی عمیقی با رها داشته و با توجه به وضعیت پیش آمده برای او سعی در سر و سامان دادن به نوزاد رها (بهار) دارد. این در هم تنیدگی مشکلات با در هم تنیدگی شخصیت ها در طول قصه همراه است که هر کدام بخشی از بار دراماتیک قصه را بر دوش می کشند. با این حال یکی از مشکلات این سریال مثل بسیاری از سریال های تلویزیونی ما در خلق و پردازش شخصیت است و روزهای بی قراری نیز از این ضعف، مصون نیست و گرفتار تیپ سازی شده است.
مشکل تیپ سازی این است که سویه رئالیستی قصه و حتی بار حسی و عاطفی آن را می کاهد و در نهایت، نقطه تاثیرگذاری قصه بر مخاطب، تضعیف و گاه خنثی می شود. با این حال کاراکترها از ظرفیت روان شناختی برای ارتباط برقرار کردن با مخاطب برخوردار هستند. شاید در این میان نوید و فریبا به شخصیت نزدیک تر باشند و کمی از کاراکترهای کلیشه ای فاصله گرفته اند. کامران تفتی در نقش منصور یکی از کلیشه ای ترین کاراکترهای سریال است که این مساله بیش از اینکه به شخصیت پردازی منصور بستگی داشته باشد به جنس تکراری بازی خود تفتی برمی گردد.حضور متفاوت ابوالفضل پور عرب در این قصه هم خود قصه ای جدا دارد و به نقطه اتکایی در زمینه بازی های این مجموعه بدل می شود.
با این حال قصه محور بودن سریال کمک کرده تا مخاطب به واسطه درگیری ذهنی با اتمسفر دراماتیک کار و التهابی که در آن وجود دارد با آدم های قصه همراه شده و به ویژه با برخی از آنها، هم ذات پنداری کند. از جمله نکاتی که در ارتباط با این سریال حائز اهمیت است تنوع لوکیشن از حیث وضعیت اجتماعی آنهاست. به این معنا که ما صرفا با جغرافیا و بافت بصری قصه از حیث پس زمینه مواجه می شویم که با موقعیت های اجتماعی گوناگون هم روبرو می شویم. به عبارت دیگر بافت جغرافیایی یا معماری و شهری در سریال به بافتار اجتماعی تبدیل می شود که هر کدام واجد گفتمان خاص خود است. از دانشگاه گرفته تا بیمارستان.
کاظم معصومی کارگردان این سریال که در کارنامه خود فیلم سینمایی«طبل بزرگ زیر پای چپ» را دارد در اینجا نتوانسته به خوبی این فیلم، قصه اش را روایت کند و با تاکید بیشتر بر سویه حسی و التهاب قصه به جای پردازش درون متنی و مبتنی بر شخصیت پردازی، از میزان باور پذیری پرسوناژها کاسته و از همین منظر به قصه اش آسیب زده است. درست بر عکس فیلمش که توانسته از ترسیم کلیشه ای آدم های جنگ عبور کرده و شخصیت های ملموس و باورپذیری خلق کند.
سید رضا صائمی
ب س/ط ه
لطفا سریال روزهای بی قراری رو پخش کنید.